آقای مهربان
هوالرئوف
می خواهم مقابلش باشم هرچه رابلدم در چنته میریزم و به پایش میریزم عجز دارم و احتیاج به یک لحظه دیدینش وای چقدر سخته است که مرا نبیند بین این همه آدم عاشقانه های مرا نشنود و بین این همه خواهش تنمای مرا پاسخ ندهد …
دوست دارم هرلحظه ام را با او خلوت کنم و هی دورش بگردم و قربان صدقه اش بشوم و نرم آرام گوشه ضریحش زمزمه کنم آقای مهربانی ها، ضامن آهو،آقا جان حالا که طلبیدی به قربان کبوترهای حرمت بروم یک نفس فرصت بده بر مشامم برسد یک لحظه بوی کربلا…..
فرم در حال بارگذاری ...